بازم دير شد ولي شما مي بخشيد

سلام عزيز دلم

بازم خيلي زمان گذشت تا بتونم دوباره برات بنويسم

تو اين مدت سال نو شد و تو سفره هفت سين چيدي يا بقول خودت چينيدي.

تولد بابا مرتضي شد 18 ارديبهشت و تو واسش كيك انتخاب كردي و شمع هاش رو گذاشتي رو كيكش و باهاش فوت كردي.

از 12 تير رفتي كلاس زبان انگليسي ، آموزشگاه مترجم به مديريت مجتبي سوريان ، برادر حميد سوريان، كشتي گير مدال طلاي المپيك 2012 مون.

من هم كلاس فرانسه رو شروع كردم كه ساعتش دقيقا بعد از ساعت كلاس توئه. چند جلسه با من اومدي سر كلاس فرانسه، و چند بار هم رفتي خونه شيرين، كه البته اونجا خيلي بهت خوش ميگذشت چون خاله شيرين حسابي شكموئه و تو هم حسابي باهاش تنقلات ميخوري.

معلمت Mrs. Zahra رو خيلي دوست داري و كوچيكترين شاگرد كلاسي. اوايل كلاس اصلا حرف نميزدي، بقول خودت خجالت مي كشيدي ولي كم كم بازم بقول خودت ، به خودم گفتم واسه چي خجالت بكشم و ديگه شروع كردي به حرف زدن و جواب دادنها سر كلاس. لهجه امريكن داري ، عالي.

و تولد خودت 13 مرداد .

با بابا مرتضي رفتيم آتليه و عكاسي كرديم . عكسهاي خانوادگي ولي جنابعالي خسته شده بودي و به خانم عكاس گفتي من نميخوام ديگه عكس بندازم، مي فهمي!!

بعد هم كيكت رو برديم سر كلاس زبان و با بچه هاي كلاس تولدت رو چشن گرفتيم. البته شب تولدت رو چون كلاست پنچشنبه 12/5/91 تشكيل ميشد.

جمعه هم ، هم واسه تو تولد فاميلي گرفتيم و هم نامزدي خاله رويا شد.

كلي خوش گذرونديم و كلي كادو گرفتي ولي بيشتر با كادو ساناز ، اسباب بازي كامل angry birds خوشحال بودي.

بابا مرتضي هم كلي برات اسباب بازي گرفته بود كه گيج شده بودي كه با كدوم هاشو ن بازي كني.

خلاصه كه كلي زندگي كردي تو اين چند وقت.

از چهارشنبه پيش هم يعني 18/5/91 با بابا مرتضي رفتي اصفهان و منو تنها گذاشتيد. البته امشب برميگرديد و من از دوريت ديگه قاطي كردم. منتظرم ببينمت و بغلت كنم و كلي ماچ و بوس.

عزيز دلم هميشه خندان باشي و سلامت.

دوستت دارم.

مامان رضوان تو

راستي عكسهاتو كه از عكاسي گرفتم حتما واست تو سايت ميذارم عزيز دلم.